کد مطلب:77754 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140

نامه 031-به حضرت مجتبی











و من وصیته للحسن بن علی علیهماالسلام

كتبها بحاضرین عند انصرافه من صفین.

یعنی و از وصیت امیرالمومنین علیه السلام است امام حسن پسر خود را علیهماالسلام كه نوشت آن وصیت را در منزل میانه ی دو حاضر كه حاضر نام محله ی پشت شهر حلب باشد و حاضر نام دهی از دهات نزدیك حلب باشد.

«من الوالد الفان المقر للزمان المدبر العمر المستسلم للدهر، الذام للدنیا، الساكن مساكن الموتی و الظاعن عنها غدا الی المولود المومل ما لا یدرك، السالك سبیل من قد هلك، غرض الاسقام و رهینه الایام و رمیه المصائب و عبد الدنیا و تاجر الغرور و غریم المنایا و اسیر الموت و حلیف الهموم و قرین الاحزان و نصب الافات و صریع الشهوات و خلیفه الاموات.»

یعنی از جانب پدر نیست شده ی از ما سوی الله، اقرار دارنده از برای روزگار به عجز از مخاصمه ی آن و روی گرداننده ی عمر به پیری، منقاد و مطیع از برای دهر در تحمل مشاق و نوائب، مذمت كننده ی مشتهیات دنیا، قرار دارنده در مقر مردگان و كوچ كننده از دنیا در فردا، وصیتی است به سوی پسر او روی دارنده به چیزی كه نمی رسد به آن كه خلافت و هدایت او و اهتدای خلق باشد، رونده ی راه كسی كه به تحقیق هالك و فانی فی الله است. كه جد و پدرش باشد، نشانه ی تیر بیماری ها و گروگان شدائد روزگار و تیرخورده ی مصیبتها و

[صفحه 1072]

بنده ی قهر دنیا و تاجر سرای خدعه و فریب و قرض دار مرگها و اسیر مردن و صاحب پیمان با هموم و مصاحب احزان و منصوب و نشانه از برای تیر آفتها و كشته شده ی شهوتهای دشمنان و جانشین مردگان.

«اما بعد، فان فیما تبینت من ادبار الدنیا عنی و جموح الدهر علی و اقبال الاخره الی ما یزعنی عن ذكر من سوای و الاهتمام بما و رائی، غیر انی حیث تفرد بی دون هموم الناس هم نفسی، فصدقنی رایی و صرفنی عن هوای و صرح لی محض امری، فافضی بی الی جد لایكون فیه لعب و صدق لایشوبه كذب، وجدتك بعضی بل وجدتك كلی، حتی كان شیئا لو اصابك اصابنی و كان الموت لو اتاك اتانی، فعنانی من امرك ما یعنینی من امر نفسی، فكتبت الیك كتابی هذا مستظهرا به، ان انا بقیت لك او فنیت.»

یعنی اما بعد از حمد خدا و نعت رسول صلی الله علیه و آله، پس به تحقیق كه در آن چیزی كه من شناختم از روگردانیدن دنیا از من و سركشی روزگار بر من و روآوردن آخرت به سوی من، یعنی نزدیك شدن مرگ من، آن چیزی است كه منع می كند و بازمی دارد مرا از ذكر كردن حال غیر خودم را و اهتمام كردن به كاری غیر كار خودم را، مگر اینكه از آنجایی كه منفرد و تنها گردید به من اندوه من، بدون اندوههای مردمان، پس راست گفت به من تدبیر من، یعنی صواب گردید تدبیر من و برگردانید مرا از خواهش من، كه هدایت خلق باشد و تصریح كرد از برای من خالص امر و كار مرا، كه رحلت از دنیا باشد، پس كشانید مرا به سوی اجتهاد و تلاش كردنی كه نباشد در او بازی كردنی و راست گفتنی كه نباشد مخلوط به دروغ گفتنی، یافتم تو را بعضی از خودم، بلكه یافتم تو را تمام و عین خودم. یعنی از حیثیت علاقه ی محبت، تا اینكه گویا كه چیزی اگر رسیده است به تو رسیده است به من و گویا كه مرگ اگر آمده است به تو آمده است به من، پس متهم شد از برای من از امر تو آن چیزی كه متهم بود از برای من از امر نفس من. پس اراده كردم كه بنویسم به سوی تو نوشته ی خودم را كه این نوشته باشد، در حالتی كه طلب كننده ی احتیاط و حفظ این

[صفحه 1073]

كتابم، اگر باقی بمانم از برای تو، یا نیست گردم از تو. حاصل كلام علیه السلام اینكه و اگر چه روی آوردن به آخرت و رسیدن وقت رحلت من منع می كند و بازمی دارد مرا از اهتمام به كار غیر خودم، اما اهتمام كار تو كه بعضی از منی بلكه عین منی و از این حیثیت كار تو با من است، باعث گردید كه بنویسم از برای تو این وصیت نامه را.

«فانی اوصیك بتقوی الله، ای بنی و لزوم امره و عماره قلبك بذكره و الاعتصام بحبله و ای سبب اوثق من سبب بینك و بین الله، ان انت اخذت به؟ احی قلبك بالموعظه و امته بالزهاده و قوه بالیقین و ذلله بذكر الموت و قرره بالفناء و بصره فجائع الدنیا و حذره صوله الدهر و فحش تقلب اللیالی و الایام و اعرض علیه اخبار الماضین و ذكره بما اصاب من كان قبلك من الاولین و سر فی دیارهم و آثارهم، فانظر فیما فعلوا و عم انتقلوا و این حلوا و نزلوا، فانك تجدهم قد انتقلوا عن الاحبه و حلوا دار الغربه و كانك عن قلیل قد صرت كاحدهم.»

یعنی پس به تحقیق كه من وصیت می كنم تو را به پرهیز كردن از برای خدا، ای پسرك من و ملازم بودن به كار خدا و آباد كردن دل تو به ذكر خدا و چنگ در زدن به ریسمان بندگی خدا و كدام وسیله است كه استوارتر است از وسیله ی میانه ی تو و میانه ی خدا، اگر تو بگیری و چنگ در زنی به آن؟ زنده گردان دل تو را به قبول كردن پند و نصیحت و بمیران دل تو را به ترك از دنیا و قوی گردان دل تو را به یقین به معارف و اعتقادات و رام گردان دل تو را به یادآوردن مردن و به اقرار و ثبات گردان دل تو را به نیست گشتن از ماسوی الله و بینا گردان او را در حوادث دنیا و بترسان او را به حمله كردن زمانه و زشتی كردن گردش لیل و نهار و اظهار كن بر دل تو خبرهای مردمان گذشته را و به یاد او بینداز آنچه را كه رسید به كسانی كه بودند پیش از تو از پیشینیان و سیر كن و تفكر كن در خانه های ایشان و در آثار و علامات باقی مانده از ایشان، پس نگاه كن كه چه كرده اند و از چه چیز منتقل شدند و به كجا وارد شده اند و منزل گرفته اند، پس به تحقیق كه تو می یابی ایشان را كه نقل كرده اند از دوستان و وارد شده اند به سرای غربت و گویا تو نیز در اندك وقتی به تحقیق كه گردیده ای مانند یكی از ایشان.

«فاصلح مثواك، لاتبع آخرتك بدنیاك و دع القول فیما لاتعرف و الخطاب فیما لم تكلف،

[صفحه 1074]

و امسك عن طریق اذا خفت ضلالته، فان الكف عند حیره الضلال خیر من ركوب الاهوال. و امر بالمعروف تكن من اهله و انكر المنكر بیدك و لسانك و باین من فعله بجهدك و جاهد فی الله حق جهاده و لا تاخذك فی الله لومه لائم و خض الغمرات الی الحق حیث كان و تفقه فی الدین و عود نفسك الصبر علی المكروه و نعم الخلق التصبر و الجی نفسك فی الامور كلها الی الهك، فانك تلجئها الی كهف حریز و مانع عزیز و اخلص فی المسئله لربك، فان بیده العطاء و الحرمان و اكثر الاستخاره و تفهم وصیتی و لاتذهبن عنك صفحا فان خیر القول ما نفع و اعلم انه لا خیر فی علم لاینفع و لاینتفع بعلم لایحق تعلمه.»

یعنی پس به اصلاح بیار منزل تو را و مفروش آخرت تو را به دنیای تو و واگذار گفتار را در چیزی كه نمی شناسی و حكم كردن را در چیزی كه مكلف نیستی به آن و نگاه دار خود را از راه هرگاه ترسیدی تو گمراهی در آن را، پس به تحقیق كه بازایستادن در نزد حیرت گمراهی بهتر است از سوار شدن به ترسها و امر بكن آنچه را كه خدا امر كرده است كه می باشی تو سزاوار امر كردن و نهی كن آنچه را كه خدا نهی كرده است به دست خود و به زبان خود و دوری كن از كسی كه فاعل منهیات است به قدر طاقت و وسع تو و جهاد كن در راه خدا حق جهاد كردن را و باید نگیرد تو را در راه خدا سرزنش كننده ای و فرورو تو در شدائد به سوی حق در هر جا كه حق باشد و تحصیل كن فهم در دین را و عادت بده نفس تو را بر شكیبایی بر خلاف خواهش و چه بسیار خوب خلقی است شكیبا بودن و پناه بده نفس تو را در تمام كارها به سوی خدای تو، پس به تحقیق كه تو پناه داده ای او را به سوی پناه محفوظ و مانع با قوت و خالص و مختص گردان سوال كردن را از برای پروردگار تو، پس به تحقیق كه در دست او است بخشش كردن و محروم ساختن و بسیار استخاره كن در كارها و بفهم وصیت مرا و البته باید نروی از پیش من در حالتی كه اعراض كننده باشی از نصیحت، پس به تحقیق كه بهترین گفتار چیزی است كه نفع ببخشد و بدان كه خیر و منفعتی نیست در علمی كه نفع ندارد و نفع برده نمی شود به علمی كه سزاوار نیست یاد گرفتن او.

«ای بنی انی لما رایتنی قد بلغت سنا و رایتنی ازداد وهنا، بادرت بوصیتی الیك و اوردت

[صفحه 1075]

خصالا منها ان تعجل بی اجلی دون ان افضی الیك بما فی نفسی، او ان انقص فی رایی، كما نقصت فی جسمی، او یسبقنی الیك بعض غلبات الهوی و فتن الدنیا، فتكون كالصعب النفور. و انما قلب الحدث كالارض الخالیه، ما القی فیها من شی ء قبلته، فبادرتك بالادب قبل ان یقسو قلبك و یشتغل لبك لتستقبل بجد رایك من الامر، ما قد كفاك اهل التجارب بغیته و تجریته، فتكون قد كفیت موونه الطلب و عوفیت من علاج التجربه، فاتاك من ذلك ما قد كنا ناتیه و استبان لك ما ربما اظلم علینا فیه.»

یعنی ای پسرك من به تحقیق كه من در وقتی كه دیدم خود را كه رسیده ام به سن بسیاری و دیدم خود را كه زیاد می گردانم ضعف و سستی را، مبادرت كردم به وصیت كردن من به سوی تو و ایراد كردم خصلتهایی را از آن وصیت از جهت كراهت داشتن از اینكه شتاب كند به من مرگ من، پیش از اینكه برسانم به سوی تو چیزی را كه در دل من است، یا اینكه نقصی واقع شود در فكر من، به تقریب مرضهای موت، چنانكه نقصان یافتم در قوای بدن من، یا پیشی گیرد مرا به سوی تو بعضی از خواهشهای قاهره و فسادهای دنیا، مانند غضب و خشم بر قاتل من و غصه ی رحلت من از دنیا، پس باشی تو مثل شتر سرسخت وحشی شده و نیست دل نورسیده مگر مثل زمین خالی از كشت و زرع، هر وقتی كه انداخته شود در آن از چیزی از حبوبات را قابل رویانیدن آن گردد. پس مبادرت كردم من تو را به ادب دادن پیش از آنكه سخت گردد دل تو به احزان و هموم و مشغول گردد عقل تو به تدبیر صبر در مصائب و نوائب، تا اینكه روآوری با سعی و تلاش تدبیر تو از كار به چیزی كه به تحقیق كه كفایت كرده اند تو را صاحبان تجربه طلب كردن آن را و تجربه كردن آن را، پس باشی تو به تحقیق كه كفایت كرده اند تو را صاحبان تجربه طلب كردن آن را و تجربه كردن آن را، پس باشی تو به تحقیق كه كفایت كرده شده ای از مشقت طلب كردن و معاف داشته شده ای از علاج تجربه كردن، پس رسید به تو یعنی به سهولت از جهت آن ادب دادن، چیزی كه به تحقیق بودیم ما كه رسیدیم به آن یعنی به مشقت و ظاهر شد از برای تو در آن چیزی كه بسا بود كه مخفی بوده است بر ما.

«ای بنی، انی و ان لم اكن عمرت عمر من كان قبلی، فقد نظرت فی اعمالهم و فكرت فی اخبارهم و سرت فی آثارهم، حتی عدت كاحدهم، بل كانی بما انتهی الی من امورهم،

[صفحه 1076]

قد عمرت مع اولهم الی آخرهم، فعرفت صفو ذلك من كدره و نفعه من ضرره، فاستخلصت لك من كل امر نخیله و توخیت لك جمیله و صرفت عنك مجهوله و رایت حیث عنانی من امرك ما یعنی الوالد الشفیق و اجمعت علیه من ادبك ان یكون ذلك و انت مقبل العمر و مقتبل الدهر، ذونیه سلیمه و نفس صافیه و ان ابتدئك بتعلیم كتاب الله عز و جل و تاویله و شرائع الاسلام و احكامه و حلاله و حرامه، لا اجاوز ذلك بك الی غیره.»

یعنی ای پسرك من، به تحقیق كه اگر چه نبودم كه عمر درازی كرده باشم مثل عمر كسانی كه بودند پیش از من، پس به تحقیق كه نگاه كردم در كرده های ایشان و فكر و تدبر كردم در نقل احوال ایشان و سیر و ملاحظه كردم در آثار و علامات باقی مانده از ایشان، تا اینكه گردیدم مانند یكی از ایشان، بلكه گویا كه من به سبب آن چیزی كه رسید به سوی من از كارهای ایشان، عمر و زندگانی كرده بودم با اول ایشان تا آخر ایشان، پس شناختم صاف و خالص از عیب هر یك از كارهای ایشان را از ناصاف و عیب دار آن و با منفعت آن را از با مضرت آن، پس خلاصه و زبده كردم از برای تو از هر امری و كاری بیخته ی آن را و قصد كردم از برای تو نیكوئی آن را و گردانیدم از تو ناشایسته ی آن را و صواب و صلاح دیدم از آنجایی كه اهتمام داشت از برای من از امر تو آن چیزی كه اهتمام داشت از برای پدر مهربان و حال آنكه عزم جزم كرده بودم بر وفق امر تو ادب دادن تو را، اینكه باشد آن ادب دادن و حال آنكه تو روآورنده ی عمر و جوان باشی و تازه روزگار باشی، صاحب نیت و قصد خالص باشی و صاحب نفس صاف از هوا و هوس باشی و صواب دیدم كه ابتدا كنم از برای تو تعلیم و یاد دادن كتاب خدای عز و جل را و تعلیم تاویل و معانی مقصوده ی از آن را و تعلیم طریقه های اسلام را و احكام آن را و حلال آن را و حرام آن را، در حالتی كه تجاوز ندهم و در نگذرانم تو را در آن تعلیم كتاب خدا به سوی غیر آن تعلیم.

«ثم اشفقت ان یلتبس علیك ما اختلف الناس فیه من اهوائهم و آرائهم، مثل الذی التبس علیهم، فكان احكام ذلك علی ما كرهت من تنبیهك له احب الی من اسلامك الی امر لا آمن علیك فیه الهلكه و رجوت ان یوفقك الله فیه لرشدك و ان یهدیك لقصدك، فعهدت الیك وصیتی هذه.»

[صفحه 1077]

یعنی پس ترسیدم كه مشتبه گردد بر تو علوم و معارف حقه كه اختلاف كرده اند مردمان در آن از جهت خواهشهای خود و اعتقادات خود، مثل مشتبه شدن آن علوم و معارف بر ایشان، پس بود محكم و استوار ساختن آن در حالتی كه ثابت بودم بر كراهت داشتنم از آگاه گردانیدن تو مر آن را، دوستتر به سوی من از تسلیم كردن تو به سوی امری كه آمن نبودم بر تو در آن هلاكت را و امیدوارم اینكه توفیق دهد تو را خدا از برای هدایت تو در آن و اینكه هدایت كند تو را به سوی مقصود تو، پس وصیت كردم به سوی تو این وصیت مرا.

«و اعلم یا بنی ان احب ما انت آخذ به الی من وصیتی: تقوی الله و الاقتصار علی ما افترضه الله علیك و الاخذ بما مضی علیه الاولون من آبائك و الصالحون من اهل بیتك، فانهم لم یدعوا ان نظروا لانفسهم كما انت ناظر و فكروا كما انت مفكر، ثم ردهم آخر ذلك الی الاخذ بما عرفوا و الامساك عما لم یكلفوا، فان ابت نفسك ان تقبل ذلك دون ان تعلم كما علموا، فلیكن طلبك ذلك بتفهم و تعلم، لا بتورط الشبهات و علق الخصومات و ابدء قبل نظرك فی ذلك بالاستعانه بالهك و الرغبه الیه فی توفیقك و ترك كل شائبه او لجتك فی شبهه، او اسلمتك الی ضلاله. »

یعنی بدان ای پسرك به تحقیق كه دوستترین چیزی كه تو باید گیرنده ی آن باشی از وصیت من، تقوی و پرهیزكاری خدا است و اقتصار كردن بر كارهایی كه خدا مشروع و معین كرده است بر تو، از علوم یقینیه و اعمال دینیه و گرفتن طریقه و راهی كه گذشتند بر آن پیشینیان از پدران تو كه انبیاء و اولیاء باشند و صالحان و پاكان از اهل بیت تو كه خویشان مومنان تو باشند، پس به تحقیق كه ایشان وانگذاشتند اینكه نظر و فكر نمایند در آفاق و انفس از برای منفعت و كمال نفسهای خود، چنانكه تو نظركننده ای و فكر كردند چنانكه تو فكركننده ای، پس راجع گردانید ایشان را منتهای آن فكر به سوی گرفتن و اعتقاد كردن به چیزی كه شناختند و اعتقاد كردند آن را و امساك كردن و بازایستادن از چیزی كه مكلف نبودند بر تحصیل آن كه فوق آن چیزی كه راجع كرد فكر ایشان را به آن باشد، پس اگر ابا و انكار دارد نفس تو از اینكه قبول و اعتقاد كند آنچه را كه

[صفحه 1078]

پیشینیان شناختند، بدون اینكه بداند مثل دانستن ایشان را و یقین كند مانند یقین ایشان را، پس باید باشد طلب كردن تو آن را از روی طلب فهمیدن مقصود و مراد و از روی تحصیل یقین ثابت جازم مطابق واقع و برهان، نه از روی افتادن در ورطه ی تشكیكات و فرورفتن در مخاصمه ها و مجادله ها و ابتدا كن پیش از نظر و فكر كردن تو در آن، به یاری جستن به خدای تو و روی آوردن به سوی او در توفیق یافتن تو و در ترك كردن هر مخلوط به باطلی كه داخل كند تو را در شك كردنی، یا برساند تو را به سوی گمراه شدنی.

«فاذا ایقنت ان قد صفا قلبك فخشع و تم رایك فاجتمع و كان همك فی ذلك هما واحدا، فانظر فیما فسرت لك و ان لم یجتمع لك ما تحب من نفسك و فراغ نظرك و فكرك، فاعلم انك انما تخبط العشواء و تتورط الظلماء و لیس طالب الدین من خبط و لا خلط و الامساك عن ذلك امثل.»

یعنی پس در وقتی كه یقین كردی تو كه به تحقیق كه صاف و خالص گشت دل تو، پس آرام گرفت و تمام شد عزم تو و جزم گشت و باشد مقصد تو در آن عزم یك مقصد كه قربت به خدا باشد، پس نظر و فكر كن در چیزی كه تفسیر كردم از برای تو و اگر جمع نشد از برای تو چیزی كه تو دوست می داری از جمع شدن نفس تو با فراغت نظر تو و فكر تو از شوائب شكوك و شبهات، پس بدان به تحقیق كه نیستی تو مگر اینكه خبط می كنی و به سر در می افتی مانند ناقه ی شب كور و می افتی در ورطه ی تاریكی شدید و نیست طلب كننده ی دین، كسی كه خبط كرده است به تلبیسات و نه كسی كه مخلوط كرده است نور یقین را به ظلمت شبهات و امساك و بازداشتن نفس از طلب معرفت دین، در این صورت نزدیكتر به خیر و صلاح خواهد بود، زیرا كه این حالت فسق، گاه باشد منجر شود به كفر در طلب دین، پس امساك از طلب نزدیكتر به صلاح باشد.

«فتفهم یا بنی وصیتی و اعلم ان مالك الموت هو مالك الحیاه و ان الخالق هو الممیت و ان المفنی هو المعید و ان المبتلی هو المعافی و انما الدنیا لم تكن لتستقر الا علی ما جعلها الله علیه: من النعماء و الابتلاء و الجزاء فی المعاد و ما شاء مما لاتعلم، فان اشكل علیك شی ء من

[صفحه 1079]

ذلك فاحمله علی جهالتك به، فانك اول ما خلقت به جاهلا، ثم علمت و ما اكثر ما تجهل من الامر و یتحیر فیه رایك و یضل فیه بصرك، ثم تبصره بعد ذلك! فاعتصم بالذی خلقك و رزقك و سواك و لیكن له تعبدك و الیه رغبتك و منه شفقتك.»

یعنی پس بفهم ای پسرك من، وصیت مرا و بدان به تحقیق كه مالك موت او است كه مالك حیات است و به تحقیق كه آفریننده اوست كه میراننده است و به تحقیق كه نیست گرداننده از حیات او است كه برگرداننده است به حیات و به تحقیق كه مبتلاكننده به آفات او است كه خلاص كننده است از آن و نیست دنیا مگر اینكه نمی باشد كه قرار گیرد مگر بر چیزی كه خلق كرده است خدا آن دنیا را بر آن چیز: از نعمت دادن و مبتلا گردانیدن و جزا دادن در آخرت و آنچه را كه خواسته است از چیزهایی كه ما نمی دانیم، پس اگر مشكل و مشتبه باشد بر تو حكمت چیزی از آنچه كه قرار داده شده است، پس حمل كن آن را بر ندانستن تو به حكمت آن، نه بر نداشتن حكمت آن، پس به تحقیق كه تو در اول وقتی كه مخلوق شدی مخلوق شدی نادان پس دانا شدی و چه بسیار است از امر كه نمی دانی تو حكمت آن را و متحیر باشد در آن فكر تو و گمراه باشد در آن دیده ی بینایی تو، پس می بینی و می یابی حكمت آن را بعد از آن، پس چنگ در زن به آن كسی كه خلق كرده است تو را و روزی داده است تو را و تعدیل و راست كرده است خلقت تو را و هر آینه باید باشد مختص از برای او عبادت كردن تو و به سوی او روی آوردن تو و از او خوف و ترسیدن تو.

«و اعلم یا بنی، ان احدا لم ینبی ء عن الله سبحانه كما انبا عنه النبی صلی الله علیه و آله، فارض به رائدا و الی النجاه قائدا، فانی لم آلك نصیحه و انك لم تبلغ فی النظر لنفسك و ان اجتهدت مبلغ نظری لك. و اعلم یا بنی انه لو كان لربك شریك لاتتك رسله و لرایت آثار ملكه و سلطانه و لعرفت افعاله و صفاته و لكنه اله واحد، كما وصف نفسه: لایضاده فی ملكه احد و لا یزول ابدا و لم یزول اول قبل الاشیاء بلا اولیه و آخر بعد الاشیاء بلا نهایه، عظم عن ان تثبت ربوبیته باحاطه قلب، او بصر، فاذا عرفت ذلك فافعل كما ینبغی لمثلك ان یفعله فی صغر خطره و قله مقدرته و كثره عجزه و عظیم حاجته الی ربه، فی طلب طاعته و الرهبه من عقوبته و الشفقه

[صفحه 1080]

من سخطه، فانه لم یامرك الا بحسن و لم ینهك الا عن قبیح.»

یعنی بدان ای پسرك من، به تحقیق كه احدی خبر نداد از خدای منزه مثل خبر دادن پیغمبر، صلی الله علیه و آله، از او، پس راضی باش به او صلی الله علیه و آله از روی نماینده ی منزل بودن و از روی كشاننده به سوی نجات بودن، پس به تحقیق كه من نكردم تقصیری به تو از روی نصیحت كردن و به تحقیق كه تو نمی رسی در نظر كردن و ملاحظه نمودن مر منفعت نفس تو را، اگر چه اجتهاد و سعی نمایی به مقدار نظر و ملاحظه ی من مر منفعت تو را و بدان ای پسرك (من) كه به تحقیق هرگاه بود از برای پروردگار تو شریكی، هر آینه می آمد تو را رسولان او و هر آینه می دیدی تو آثار و علامات پادشاهی او را و تسلط او را و هر آینه می شناختی تو مصنوعات او را و صفات او را، ولكن پروردگار تو یگانه است چنانكه ستوده است نفس خود را، معاندت نمی كند او را در پادشاهی او احدی، زیرا كه ماسوای او مخلوق و مقهور اویند و نیست نمی گردد هرگز و الا لازم آید كه صرف هستی صرف نیستی شود و همیشه است ابتدا بودن و علیت او پیش از مخلوقات بدون ابتدا و علت داشتنی، زیرا كه اگر ابتدا می داشت ابتدای او ابتدای مخلوقات بود نه او و آخر و باقی است بعد از فنای همه ی مخلوقات بدون نهایت داشتنی در بقاء، زیرا كه عین بقا عین فنا نتواند شد. بزرگ است از اینكه ثابت شود پروردگار بودن او به سبب احاطه كردن دلی، یعنی به سبب علم به كنه او و شناختن حقیقت او، یا به سبب دیدن دیده ای، زیرا كه او است محیط علی الاطلاق و هرگز محاط نگردد و الا لازم آید كه محیط بودن عین محاط بودن باشد، پس هرگاه دانستی تو وصف او را، پس عمل كن مانند عملی كه سزاوار است از برای مثل تو اینكه بكند آن را، در حالتی كه ثابت باشد در خردی قدر و منزلت خود و كمی توانایی خود و بسیاری ناتوانی خود و بزرگی احتیاج او به سوی پروردگار خود در توفیق طلب كردن طاعت و عبادت پروردگار و ترسیدن از عقاب او و بیم از غضب او، پس به تحقیق كه پروردگار تو امر نكرده است تو را مگر به كار نیكو و نهی نكرده است تو را مگر از كار زشت.

«یا بنی، این قد انباتك من الدنیا و حالها و زوالها و انتقالها و انباتك عن الاخره و ما اعد

[صفحه 1081]

لاهلها فیها و ضربت لك فیهما الامثال، لتعتبر بها و تحذو علیها. انما مثل من خبر الدنیا كمثل قوم سفر نبا بهم منزل جدیب، فاموا منزلا خصیبا و جنابا مریعا، فاحتملوا و عثاء الطریق و خشونه السفر و جشوبه المطعم، لیاتوا سعه دارهم و منزل قرارهم، فلیس یجدون لشی ء من ذلك الما و لایرون نفقه فیه مغرما و لا شی ء احب الیهم مما قربهم من منزلهم و ادناهم الی محلهم و مثل من اغتر بها كمثل قوم كانوا بمنزل خصیب فنبا بهم الی منزل جدیب، فلیس شی ء اكره الیهم و لا افظع عندهم من مفارقه ما كانوا فیه الی ما یهجمون علیه و یصیرون الیه.»

یعنی ای پسرك من، به تحقیق كه من خبر دادم تو را از دنیا و حال او و نیست شدن او و منتقل شدن دولت و سلطنت او و خبر دادم تو را از آخرت و از آنچه مهیا شده است از برای اهل آخرت در آخرت و زدم از برای تو در هر یك از دنیا و آخرت مثلها، تا اینكه عبرت گیری به آن و پیروی كنی به آن، نیست مثل كسی كه خبردار شد از دنیا مگر مثل جماعت مسافرانی كه دور داشت ایشان را منزل قحطناك بی آب و علفی، پس قصد كردند منزل پر آب و علف را و ناحیه ی پر گیاه و آب را، پس متحمل شدند مشقت راه را و درشتی سفر را و بدمزه بودن طعام و خوردنی را، تا اینكه بیایند به فراخی خانه ی خود و جای قرار گرفتن خود، پس نیابند در چیزی از آن زحمتهای خودآزاری و نیابند از برای خرج كردن در آن سفر غرامت و تاوان و نیست چیزی دوست تر از نزدیك شدن ایشان به منزل خود و نزدیك گردیدن ایشان به محله و جای قرار خود و مثل كسی كه فریب خورد به دنیا مانند مثل جماعتی است كه باشند در منزل پر آب و علف، پس دور داشت آن منزل پر آب و علف ایشان را، تا فرود آمدند در منزل قحط خالی از آب و گیاهی، پس نیست چیزی ناگوارتر به سوی ایشان و نه دشوارتر در نزد ایشان از مفارقت و جدائی منزلی كه بودند در آن و رسیدن به سوی منزلی كه به ناگاه رسیدند به آن و گردیدند به سوی آن.

«یا بنی اجعل نفسك میزانا فیما بینك و بین غیرك، فاحبب لغیرك ما تحب لنفسك و اكره له ما تكره لها و لاتظلم كما لا تحب ان تظلم و احسن كما تحب ان یحسن الیك و استقبح من

[صفحه 1082]

نفسك ما تستقبح من غیرك و ارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسك و لا تقل ما لا تعلم و ان قل ما تعلم و لا تقل ما لا تحب ان یقال لك.»

یعنی ای پسرك من، بگردان نفس تو را آلت سنجیدن در میان تو و میان غیر تو، پس دوست بدار از برای غیر تو آنچه را كه دوست می داری از برای نفس تو و ناخوش دار از برای غیر تو آنچه را كه ناخوش داری از برای نفس تو. و ظلم مكن چنانكه دوست نداری كه مظلوم شوی و نیكی كن چنانكه دوست داری كه نیكی كرده شود به سوی تو و قبیح و زشت بدان از برای نفس تو آنچه را كه قبیح و زشت می دانی از برای غیر تو و راضی باش از مردمان به چیزی كه تو راضی باشی آن را از برای ایشان از جانب نفس تو و مگو چیزی را كه تو نمی دانی و اگر چه اندك باشد آنچه را كه می دانی و مگو آنچه را كه دوست نمی داری كه گفته شود از برای تو.

«و اعلم ان الاعجاب ضد الصواب و آفه الالباب، فاسع فی كدحك و لا تكن خازنا لغیرك و اذا انت هدیت لقصدك فكن اخشع ما تكون لربك. و اعلم ان امامك طریقا ذا مسافه بعیده و مشقه شدیده و انه لاغنی بك فیه من حسن الارتیاد و قدر بلاغك من الزاد، مع خفه الظهر، فلا تحملن علی ظهرك فوق طاقتك، فیكون ثقل ذلك و بالا علیك. و اذا وجدت من اهل الفاقه من یحمل لك زادك الی یوم القیامه فیوافیك به غدا، حیث تحتاج الیه فاغتنمه و حمله ایاه و اكثر من تزویده و انت قادر علیه، فلعلك تطلبه فلا تجده و اغتنم من استقرضك فی حال غناك لیجعل قضائه لك فی یوم عسرتك.»

یعنی و بدان به تحقیق كه عجب داشتن و كبر ورزیدن ضد درست و بی عیب بودن است و مرض و نقص عقلها است، پس سعی و تلاش كن در كسب كردن تو، یعنی نه اینكه به تقریب عجب بازایستی از كسب معیشت. و نباش خزانه دار از برای غیر تو، یعنی انفاق كن آنچه را كه كسب می كنی، نه اینكه نگاهداری كنی از برای وارث تو و در وقتی كه تو رسانیده شدی به مقصود تو، پس باش خاشع تر و ذلیل تر وقتی كه باشی تو از برای پروردگار تو و بدان به تحقیق كه پیش روی تو راهی است دور و دراز و با مشقت بسیار. و به تحقیق كه نیست بی نیازی از برای تو در آن راه از نیكو طلب كردن منزل با آب و گیاه،

[صفحه 1083]

و از توشه برداشتن به مقداری كه رساننده باشد تو را به منزل، با سبك بودن پشت تو از وزر و وبال، پس بار مكن از مال مكتسب تو بر پشت تو زائد بر توانائی تو را، پس باشد سنگینی آن مال و بال بر تو و اگر یافتی تو از اهل احتیاج كسی را كه بردارد از برای تو توشه ی راه تو را تا روز قیامت، پس برساند تو را به آن توشه در فردا در جائی كه محتاج به آن باشی، پس غنیمت بدان آن كس را و بار كن آن توشه را بر آن كس و انفاق كن بر او و بسیار گردان توشه دادن به او را. یعنی بسیار انفاق كن از برای توشه ی آخرت تو و حال آنكه تو قدرت داری بر بسیاری توشه دادن و انفاق كردن، پس شاید در وقتی كه طلب كنی آن محتاج را كه توشه ی راه تو را بردارد و تو خواهی انفاق كنی به او پس نیابی او را. و غنیمت بشمار كسی را كه قرض خواهد از تو در حال بی نیازی تو به مال، تا اینكه بگرداند قضا كردن آن قرض را از برای تو در روز احتیاج و گرفتاری تو.

«و اعلم ان امامك عقبه كوودا، المخف فیها احسن حالا من المثقل و المبطی ء علیها اقبح حالا من المسرع و ان مهبطك بها لا محاله علی جنه او علی نار، فارتد لنفسك قبل نزولك و وطی المنزل قبل حلولك، فلیس بعد الموت مستعتب و لا الی الدنیا منصرف و اعلم ان الذی بیده خزائن السماوات و الارض قد اذن لك فی الدعاء و تكفل لك بالاجابه و امرك ان تساله لیعطیك و تسترحمه لیرحمك و لم یجعل بینك و بینه من یحجبه عنك و لم یلجئك الی من یشفع لك الیه و لم یمنعك ان اسات من التوبه و لم یعاجلك بالنقمه و لم یفضحك حیث الفضیحه بك اولی و لم یشدد علیك فی قبول الانابه و لم یناقشك بالجریمه و لم یویسك من الرحمه، بل جعل نزوعك عن الذنب حسنه و حسب سیئتك واحده و حسب حسنتك عشرا و فتح لك باب المتاب.»

یعنی بدانكه به تحقیق پیش روی تو گردن گاهی است بسیار دشوار، سبك بار در آن نیكو حال تر است از سنگین بار و كندرفتار بر آن زشت حال تر است از تندرفتار و به تحقیق كه جای فرود آمدن از آن عقبه از برای تو به ناچار بر بهشت است یا بر آتش، پس طلب كن جای با آب و گیاه را از برای نفس تو پیش از فرود آمدن تو و مهیا گردان از برای استراحت منزل را پیش از وارد شدن تو، پس نیست بعد از مردن رضاجویی از تقصیرات،

[صفحه 1084]

و نه به سوی دنیا برگشتنی به جهت تلافی مافات و بدان به تحقیق كه آن كسی كه در دست او است خزانه های آسمانها و زمینها، مرخص كرده است تو را در دعا كردن و ضامن گشته است از برای تو به اجابت كردن و امر كرده است تو را كه سوال و درخواست كنی از او، تا اینكه عطا كند و بدهد آنچه را كه خواسته ای از او و طلب مرحمت كنی از او تا اینكه رحم كند به تو و نگردانیده است میان تو و میان او كسی را كه مانع شود او را از وصول تو به او و مضطر نساخته است تو را به سوی كسی كه شفاعت كند از برای تو به سوی او و منع نكرده است تو را از توبه كردن اگر گناهی كنی و شتاب نكرده است در عقوبت تو و رسوا نكرده است تو را در جای رسوا شدن تو و سخت نگرفته است بر تو در قبول توبه ی تو و مناقشه نكرده است با تو به سبب گناه كردن تو و مایوس نساخته است تو را از آمرزیدن تو، بلكه گردانیده است بازایستادن تو را از گناه عمل نیك از برای تو و محسوب داشته است هر عمل بد تو را یك عمل در عقوبت كردن و محسوب داشته است هر عمل نیك تو را ده عمل در ثواب دادن و گشوده است از برای تو دروازه ی بازگشت از گناهان را.

«فاذا نادیته سمع نداك و اذا ناجیته علم نجواك، فافضیت الیه بحاجتك و ابثثته ذات نفسك و شكوت الیه همومك و استكشفته كروبك و استعنته علی امورك و سالته من خزائن رحمته، ما لا یقدر علی اعطائه غیره من زیاده الاعمار و صحه الابدان و سعه الارزاق، ثم جعل فی یدیك مفاتیح خزائنه بما اذن لك فیه من مسالته، فمتی شئت استفتحت بالدعاء ابواب نعمه و استمطرت شابیب رحمته.»

یعنی پس وقتی كه خواندی تو او را شنید خواندن تو را و در وقتی كه راز گفتی با او دانست راز تو را، پس رسانیدی به سوی او حاجت تو را و منتشر ساختی به سوی او آنچه در دل تو بود و شكایت كردی به سوی اوالمهای تو را و طلب كردی از او برطرف كردن اندوههای تو را و طلب یاری كردی از او بر كارهای تو و سوال كردی و خواستی از او از مخزونها و نفائس رحمت و بخشش او، آن قدری را كه قادر نیست بر بخشیدن او غیر از او، از زیاد كردن عمرها و سلامت گردانیدن بدنها و وسعت دادن روزیها، پس

[صفحه 1085]

گردانید در دستهای تو كلیدهای خزانه های خود را، به سبب چیزی كه اذن و رخصت داد مر تو را در آن از سوال كردن و درخواست كردن از او، پس در هر وقتی كه خواسته ای تو طلب كرده ای تو به دعا كردن گشایش درهای نعمت او را و طلب كرده ای تو باریدن بارانهای دفعات متعدده ی رحمت او را.

«فلا یقنطنك ابطاء اجابته، فان العطیه علی قدر النیه و ربما اخرت عنك الاجابه لیكون ذلك اعظم لاجر السائل و اجزل لعطاء الامل و ربما سئلت الشی ء فلا توتاه و اوتیت خیرا منه عاجلا او آجلا، او صرف عنك لما هو خیر لك، فلرب امر قد طلبته فیه هلاك دینك لو اوتیته، فلتكن مسالتك فیما یبقی لك جماله و ینفی عنك و باله، فالمال لایبقی لك و لا تبقی له.»

یعنی پس باید مایوس نسازد تو را دیری اجابت كردن خدا دعای تو را، پس به تحقیق كه بخشش به مقدار خلوص نیت دعاكننده است و بسا است كه تاخیر شده است اجابت دعا از جهت بودن آن تاخیر سبب از برای بزرگ شدن اجر سائل و بسیار گشتن بخشش آرزومند و بسا است كه سوال كرده ای تو چیزی را، پس داده نشد به تو آن چیز و داده شد بهتر از آن چیز در دنیا یا در آخرت، یا برگردانیده شد از تو مر چیزی را كه برگرداندن او بهتر بود از برای تو از بخشیدن چیزی، پس چه بسیار است به تحقیق امری كه خواستی آن را كه بود در آن امر هلاكت و فساد دین تو، اگر داده می شد به تو آن امر را، پس باید باشد سوال كردن تو در چیزی كه باقی بماند از برای تو حسن او و نیست كرده شود و زر و سنگینی او و مال دنیا باقی نمی ماند از برای تو در آخرت و تو باقی نمی مانی از برای تعیش او در دنیا.

«و اعلم انك انما خلقت للاخره لاللدنیا و للفناء لاللبقاء و للموت لاللحیاه و انك فی منزل قلعه و دار بلغه و طریق الی الاخره و انك طرید الموت الذی لاینجو منه هاربه و لا یفوته طالبه و لابد انه مدركه، فكن منه علی حذر ان یدركك و انت علی حال سیئه، قد كنت تحدث نفسك منها بالتوبه، فیحول بینك و بین ذلك، فاذا انت قد اهلكت نفسك.

یا بنی، اكثر من ذكر الموت و ذكر ما تهجم علیه و تفضی بعد الموت الیه، حتی یاتیك و قد اخذت منه حذرك و شددت له ازرك و لا یاتیك بغته فیبهرك.»

[صفحه 1086]

یعنی و بدان به تحقیق كه تو خلق نشده ای مگر از برای آخرت نه از برای دنیا و از برای نیست شدن از دنیا نه از برای باقی ماندن در آن و از برای مردن نه از برای زندگی در دنیا و به تحقیق كه تو باشی در منزل از جا (كنده) شدن و كوچ كردن و در سرای اكتفا نمودن به قدر حاجت و در راه رساننده به سوی آخرت و به تحقیق كه تو باشی منع كرده شده ی مرگ آنچنانی كه نجات نمی یابد از آن گریزنده ی آن و فوت نمی كند و درمی آید آن را جوینده ی آن و ناچار است اینكه مرگ باشد دریابنده ی او، پس باش از مرگ بر خوف و ترس از اینكه دریابد تو را و حال آنكه باشی تو بر حالت معصیتی كه به تحقیق كه بوده ای تو كه خبر می داده نفس تو را و در خاطر می گذرانیده ای توبه كردن از آن معصیت را، پس مانع گردد مرگ میان تو و میان آن توبه، پس در آن هنگام تو به تحقیق كه هلاك كرده باشی نفس تو را.

ای پسرك من، بگردان بسیار یاد آوردن مرگ را و به یاد آوردن چیزی كه ناگاه داخل می شوی بر آن و می رسی بعد از مردن به سوی آن، تا اینكه بیاید تو را مرگ و حال آنكه گرفته باشی تو از جهت او حرز و سلاح تو را و سخت كرده باشی از برای او پشت تو را و نیاید تو را به ناگاه پس غلبه كند و زحمت رساند به تو.

«و ایاك ان تغتر بما تری من اخلاد اهل الدنیا الیها و تكالبهم علیها، فقد نباك الله عنها و نعت هی لك نفسها و تكشفت عن مساویها، فانما اهلها كلاب عاویه و سباع ضاریه، یهر بعضها بعضا و یاكل عزیزها ذلیلها و یقهر كبیرها صغیرها، نعم معقله و اخری مهمله، قد اضلت عقولها و ركبت مجهولها، سروح عاهه بواد وعث لیس لها راع یقیمها و لا مسیم یسیمها، سلكت بهم الدنیا طریق العمی و اخذت بابصارهم عن منار الهدی، فتاهوا فی حیرتها و غرقوا فی نعمتها و اتخذوها ربا، فلعبت بهم و لعبوا بها و نسوا ماوراءها، رویدا یسفر الظلام، كان قد وردت الاظعان، یوشك من اسرع ان یلحق.»

یعنی حذر كن از اینكه فریفته شوی به چیزی كه می بینی تو از ركون و شوق اهل دنیا به سوی دنیا و شدت شهوت و حرص ایشان بر دنیا، پس به تحقیق كه خبر داده است تو را خدا از دنیا و وصف كرده است دنیا از برای تو نفس خود را و ظاهر ساخته است

[صفحه 1087]

عیبهای خود را، پس نیستند اهل دنیا مگر سگهای فریادكننده، و درنده های حریص شده، كراهت دارند بعضی از آنها بعضی را و می خورد با عزت ایشان با ذلت ایشان را و غلبه می كند بزرگ ایشان كوچك ایشان را، چارپایانی باشند دسته ای دست بسته شده و دسته ای دیگر رها شده در چراگاه، به تحقیق كه گم كرده اند عقلها و هوشهای خود را و سوار شده اند در بیابانی كه معلوم نیست راه آن، باشند حیوانات چرنده ی با آفت در بیابان وحشتناكی كه نیست از برای آنها شبانی كه محافظت كند آنها را و نه چراننده ای كه بچراند آنها را، ببرد ایشان را دنیا به راه كوری و گرفت دیده های ایشان را از نور و روشنائی راه یافتن، پس سرگشته گشتند در گمراهی دنیا و غرق گشتند در نعمت دنیا و گرفتند دنیا را پروردگار خود، پس بازی داد دنیا ایشان را و بازی كردند ایشان با لذت دنیا و فراموش كردند چیزی را كه در پشت سر دنیا است، با مهلت باش كه روشن می گردد تاریكی، گویا به تحقیق كه وارد شدند مسافران، نزدیك است كسی كه شتاب كرده است اینكه ملحق شود یعنی به همراهان خود.

«و اعلم ان من كانت مطیته اللیل و النهار، فانه یسار به و ان كان واقفا و یقطع المسافه و ان كان مقیما و ادعا. و اعلم یقینا انك لن تبلغ املك و لن تعدو اجلك و انك فی سبیل من كان قبلك، فخفض فی الطلب و اجمل فی المكتسب، فانه رب طلب قد جر الی حرب، فلیس كل طالب بمرزوق و لا كل مجمل بمحروم و اكرم نفسك عن كل دنیه و ان ساقتك الی الرغائب، فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا و لا تكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرا. و ما خیر خیر لایوجد الا بشر و یسر لاینال الا بعسر.»

یعنی و بدان به تحقیق كه كسی كه باشد شتر سواری او شب و روز، پس به تحقیق كه حركت داده شده است و اگر چه ایستاده باشد و طی كرده است مسافت را اگر چه باشد ایستاده ی ساكن و بدان از روی یقین كه تو نمی رسی به آرزوی خود و در نمی گذری از اجل خود و به تحقیق كه تو باشی در راه و روش كسی كه بود پیش از تو، پس سست باش در طلب كردن دنیا و با مهلت باش در كسب كردن. یعنی تعجیل مكن پس به تحقیق كه بسا

[صفحه 1088]

طلب كردنی باشد كه منجر شود به سوی نیست شدن مال، پس نیست هر طلب كننده ای بهره مند به روزی و نه هر صاحب مهلت در اكتسابی محروم از روزی و گرامی و بزرگ دار نفس تو را از هر خصلت خبیث زبونی و اگر چه براند نفس تو تو را به سوی چیزهای مرغوب، پس به تحقیق كه تو عوض نخواهی گرفت به چیزی كه بذل و خرج می كنی از نفس تو از روی عوض بودن امور مرغوبه. یعنی بذل كردن و عوض دادن نفس خود از برای مشتهیات تو چیزی كه شایسته ی عوض نفس تو باشد نخواهی گرفت، پس البته نفس تو را به عوض مشتهیات خود مده و مباش بنده ی غیر خود و حال آنكه گردانیده است تو را خدا آزاد و چه چیز است خیر و صلاح منفعتی كه یافت نشود مگر به بدكرداری و یسار و وسعتی كه رسیده نشود به آن مگر به دشواری.

«و ایاك ان توجف بك مطایا الطمع فتوردك مناهل الهلكه و ان استطعت ان لایكون بینك و بین الله ذو نعمه فافعل، فانك مدرك قسمك و آخذ سهمك و ان الیسیر من الله سبحانه اكرم و اعظم من الكثیر من خلقه و ان كان كل منه. و تلا فیك ما فرط من صمتك ایسر من ادراكك مافات من منطقك و حفظ ما فی الوعاء بشد الوكاء و حفظ ما فی یدیك احب الی من طلب ما فی یدی غیرك و مراره الیاس خیر من الطلب الی الناس و الحرفه مع العفه خیر من الغنی مع الفجور.»

یعنی دور دار نفس تو را از اینكه به سرعت سیر دهد تو را شتران سواری طمع، پس وارد گردانند تو را به جایگاه هلاك شدن و اگر طاقت و حوصله داری بر اینكه نباشد میان تو و میان خدا صاحب نعمتی، پس حوصله بكن و طاقت بیار. پس به تحقیق كه تو باشی دریابنده ی قسمت و نصیب تو و گیرنده ی رسد تو و به تحقیق روزی اندك از جانب خدا سبحانه كرامت دارنده تر و بزرگ تر است از روزی بسیار از جانب مخلوق او و اگر چه جمیع روزی ها چه به واسطه و چه بی واسطه ناشی از اوست و معطی و رزاق او است و بس. و تلافی كردن چیزی كه فوت شده است از گفتار تو كه اجر آخرت تو

[صفحه 1089]

باشد. و محفوظ بودن آنچه در خیك است به سبب محكم بستن ریسمان سر خیك است، یعنی بقای عزت و اعتبار در شخص به سبب لب بستن از سوال است و محافظت آنچه در دو دست قدرت تو است از تحصیل اجر آخرت، دوست تر است به نزد من از طلب كردن آنچه در دست غیر است از مال دنیا و تلخی نومید بودن بهتر است از طلب كردن نزد مردمان و صنعت و پیشه كردن با عفت بهتر است از توانگر بودن با فجور و فسق.

«و المرء احفظ بسره و رب ساع فیما یضره. من اكثر اهجر و من تفكر ابصر. قارن اهل الخیر تكن منهم و باین اهل الشر تبن عنهم، بئس الطعام الحرام و ظلم الضعیف افحش الظلم، اذا كان الرفق خرقا كان الخرق رفقا، ربما كان الدواء داء و الداء دواء و ربما نصح غیر الناصح و غش المستنصح و ایاك و الاتكال علی المنی، فانها بضائع النوكی و العقل حفظ التجارب و خیر ما جربت ما وعظك، بادر الفرصه قبل ان تكون غصه، لیس كل طالب یصیب و لا كل غائب یووب.»

یعنی مرد نگاهدارنده تر است مر راز خود را، یعنی باید نگاه دارد راز خود را از افشا كردن به غیر. و چه بسیار است سعی و تلاش كننده در امری كه ضرر می رساند به او. كسی كه بسیار گوید هذیان گوید و كسی كه تدبر كند در كارها بینا گردد. مصاحبت كن با صاحبان خیر و خوبی كه می شوی تو از ایشان. و دوری كن از صاحبان شر و بدی تا ممتاز گردی از ایشان. بد طعامی باشد مال حرام. ستم كردن بر ناتوان زشت ترین ستم است. و هر گاه باشد نرم رفتاری مثل درشت رفتاری، یعنی فایده ی نرم رفتاری درشت رفتاری باشد، درشت رفتاری در آن صورت مثل نرم رفتاری و مفید فایده ی آن و مثمر ثمر آن. یعنی پس لازم باشد درشت رفتاری، یعنی فایده ی نرم رفتاری درشت رفتاری باشد، باشد درشت رفتاری در آن صورت مثل نرم رفتاری و مفید فایده ی آن و مثمر ثمر آن. یعنی پس لازم باشد درشت رفتاری، در آن صورت بسا باشد كه مداوا كردن عین دردمند شدن شود، یعنی ثمر مداوا دردمندی شود و بسا باشد كه دردمند شدن عین مداوا كردن گردد، یعنی ثمر دردمندی مداوا شدن دردی شود. و بسا باشد كه پند دهد غیر پند دهنده، یعنی پند گیرد از كسی كه غرض او از قول پند نباشد بلكه اغوا باشد. و

[صفحه 1090]

بسا باشد كه مغشوش و خیانت كند كسی كه از او طلب شده نصیحت و پند را و دور دار نفس تو را از اعتماد كردن بر آرزوها، پس به تحقیق كه آرزوها سرمایه های احمقان است و دانشمندی حفظ كردن تجربه است. و بهتر چیزی كه تجربه كردی تجربه ای است كه پند دهد تو را. بشتاب هنگام فرصت را پیش از آنكه بگردد هنگام فرصت هنگام غصه. نیست هر طلب كننده ای كه برسد به مطلوب و نه هر مسافری كه بازآید.

«و من الفساد اضاعه الزاد و مفسده المعاد. و لكل امر عاقبه سوف یاتیك ما قدر لك. التاجر مخاطر. و رب یسیر انمی من كثیر. لاخیر فی معین مهین. و لا فی صدیق ظنین. ساهل الدهر ما ذل لك قعوده و لا تخاطر بشی ء رجاء اكثر منه و ایاك ان تجمح بك مطیه اللجاج، احمل نفسك من اخیك عند صرمه علی الصله و عند صدوده علی اللطف و المقاربه و عند جموده علی البذل و عند تباعده علی الدنو و عند شدته علی اللین و عند جرمه علی العذر، حتی كانك له عبد و كانه ذو نعمه علیك. و ایاك ان تضع ذلك فی غیر موضعه او ان تفعله بغیر اهله.»

یعنی و از جمله فساد بزرگ است ضایع و باطل كردن توشه ی راه كه تقوی باشد و فاسد ساختن معاد و آخرت یعنی معصیت كردن و از برای هر كاری غایت و ثمری است. زود است كه می آید به نزد تو آنچه كه مقدر شده است از برای تو از خیر و شر. هر تجارت و كسب كننده ای از برای دنیا به هلاكت اندازنده است خود را. و بسا است كه مال اندك فایده دارتر است از مال بسیار. و خیر و منفعتی نیست در یاری كننده ای كه ذلیل و خوار باشد و نه در دوستی (ای) كه متهم باشد. و مساهله كن با روزگار، یعنی با اهلش، مادامی كه رام است از برای تو مركب سواری آن، یعنی مادامی كه مسلط باشی بر ایشان. و در خطر و هلاكت مینداز خود را به سبب چیزی از جهت امید داشتن به بیشتر از آن چیز. و دور دار نفس تو را از اینكه سركشی كند در تو مركب لجاج و ستیزه كردن. بار كن و وادار نفس تو را بر وصله ی به برادر تو در نزد بریدن او مر صله را و بر رفق و نزدیكی با او در نزد اعراض او و بر بخشش بر او در نزد خشكی و بخل او و بر نزدیكی به او در نزد دور گردی او و بر نرمی با او در نزد سختی او و بر عذر از او در نزد گناه او، تا اینكه گویا كه تویی از برای او بنده و غلام و گویا كه اوست صاحب نعمت بر تو. و دور دار نفس تو را

[صفحه 1091]

از اینكه واقع سازی این خصلتها را در غیر موقعش و از اینكه بكنی این رفتار را به غیر اهلش كه مخالفان و مشركان باشند.

«لا تتخذن عدو صدیقك صدیقا فتعادی صدیقك و امحض اخاك النصیحه حسنه كانت ام قبیحه و تجرع الغیظ فانی لم ار جرعه احلی منها عاقبه و لا الذ مغبه. و لن لمن غالظك فانه یوشك ان یلین لك و خذ علی عدوك بالفضل، فانه احلی الظفرین. و ان اردت قطیعه اخیك فاستبق له من نفسك بقیه یرجع الیها، ان بدا له ذلك یوما ما. و من ظن بك خیرا فصدق ظنه و لا تضیعن حق اخیك اتكالا علی ما بینك و بینه، فانه لیس لك باخ من اضعت حقه و لا یكن اهلك اشقی الخلق بك. و لا ترغبن فیمن زهد عنك و لایكونن اخوك اقوی علی قطیعتك منك علی صلته و لا یكونن علی الاسائه اقوی منك علی الاحسان و لایكبرن علیك ظلم من ظلمك، فانه یسعی فی مضرته و نفعك. و لیس جزاء من سرك ان تسوءه.»

یعنی مگیر و قرار مده دشمن دوست تو را دوست تو، تا اینكه دشمنی كرده باشی با دوست تو. و خالص گردان از برای برادر تو نصیحت و پند را، نیك آید در نظر او آن نصیحت یا زشت. و فروخور و بیاشام جرعه ی خشم را، پس به تحقیق كه من نمی بینم آشامیدنی شیرین تر از آن در عاقبت كار و نه لذیذتر از آن در خاتمت كار. و نرم رفتاری كن با كسی كه درشت رفتاری كند با تو، زیرا كه از نرمی تو به تحقیق كه نزدیك می شود اینكه او نرمی كند از برای تو. و برگیر از برای دشمن تو احسان و نیكی كردن را، زیرا كه احسان كردن بر دشمن شیرین ترین دو قسم ظفر یافتن و غلبه كردن است بر او، كه غلبه ای با دوست شدن او و غلبه با دشمن بودن او باشد. و اگر اراده كنی بریدن برادری را با برادر تو، پس باقی بگذار از برای او از طرف نفس تو بقیه ای از برادری را كه برگردد او به سوی آن بقیه ی برادری تو، در روزی اگر ظاهر شود از برای او آن بقیه ی برادری تو. و كسی كه گمان كرد در تو خیر و منفعتی را پس تصدیق كن گمان او را و برسان به او آن منفعت را و ضایع مگردان حق برادر تو را، از جهت اعتماد كردن بر برادری كه در میان تو و در میان او است، پس به تحقیق كه نیست برادر از برای تو كسی كه ضایع كرده ای تو حق او را، یعنی از برای تو برادری نخواهد كرد. و باید نباشد اهل و عیال تو بدخوترین مردمان نسبت به تو. و رغبت مكن در كسی كه بی رغبت است در تو. و باید نباشد برادر تو با قوت تر در بریدن او برادری را از تو در پیوند كردن تو مر برادر تو را. یعنی باید در پیوند

[صفحه 1092]

كردن برادری اقوی باشی از او و در بریدن او مر برادری را. و باید نباشد برادر تو بر بدی كردن با تو اقوی از تو بر احسان كردن تو، یعنی احسان تو نسبت به او باید بیشتر باشد از بدی او نسبت به تو. و باید بزرگ ننماید بر تو ستم كسی كه ستم كرده است بر تو، زیرا كه او سعی كرده است بر مضرت خود و منفعت تو و نیست سزاوار پاداش كسی كه تو را خوشحال كرده است اینكه غمین و بدحال گردانی او را.

«و اعلم یا بنی ان الرزق رزقان: رزق تطلبه و رزق یطلبك، فان انت لم تاته اتاك. ما اقبح الخضوع عند الحاجه و الجفاء عند الغنی! انما لك من دنیاك ما اصلحت به مثواك. و ان كنت جازعا علی ما تفلت من یدیك، فاجزع علی كل ما لم یصل الیك. استدل علی ما لم یكن بما قد كان، فان الامور اشباه و لا تكونن ممن لاتنفعه العظه الا اذا بالغت فی ایلامه، فان العاقل یتعظ بالادب و البهائم لاتتعظ الا بالضرب.»

یعنی بدان ای پسرك من به تحقیق كه روزی دو قسم است: یك قسم روزی ای باشد كه تو طالب آن باشی فقط، یعنی بی استعداد و استحقاق به رسیدن آن و قسم دیگر روزی ای باشد كه طالب تو است، یعنی تو مستعد و مستحق آن باشی، كه اگر تو اتیان به تحصیل آن نكنی می رسد به تو به اسهل وجه. و چه بسیار زشت است تذلل كردن در وقت احتیاج و ضرورت و ستم كردن در وقت عدم احتیاج. نیست از برای منفعت تو از دنیای تو مگر چیزی كه به اصلاح آوری به آن جای اقامت آخرت تو را. و اگر باشی تو جزع و زاری كننده بر چیزی كه بیرون شده است از دو دست تو، پس جزع و زاری كن بر هر چیزی كه نرسیده است به تو از منفعتهای آخرت تو. استدلال كن بر چیزی كه موجود نشده است از متاع و دولت دنیا، به چیزی كه موجود شده است از آن در زمان گذشته، زیرا كه به تحقیق كه امور و احوال دنیا مانند یكدیگرند، یعنی پس بگردان دولت ارباب دولی كه گذشته اند و باقی نمانده اند، دلیل بر نیست شدن و باقی نماندن دولتی كه بعد از این اگر حاصل گردد. و دل مبند بر تحصیل دنیا كه وفا نكند بر احدی. و باید نباشی از جمله كسانی كه نفع نبخشد او را نصیحت و پند مگر در وقتی كه مبالغه كنی در رنجانیدن او، زیرا كه عاقل قبول می كند پند را به ادب دادن و تعلیم كردن به او و چارپایان قبول نكنند ادب را و تعلیم نیابند مگر به زدن به تازیانه.

«اطرح عنك واردات الهموم بعزائم الصبر و حسن الیقین. من ترك القصد جار و الصاحب

[صفحه 1093]

مناسب و الصدیق من صدق غیبه و الهوی شریك العمی و رب بعید اقرب من قریب و قریب ابعد من بعید. و الغریب من لم یكن له حبیب. من تعدی الحق ضاق مذهبه. و من اقتصر علی قدره كان ابقی له. و اوثق سبب اخذت به سبب بینك و بین الله سبحانه. و من لم یبالك فهو عدوك.»

یعنی بینداز از تو مشقت غمهای وارده را، به صبر كردنهای ارادیه و به یقین داشتن نیك، یعنی و به یقین به ثواب نیك. كسی كه ترك كرد وسط راه را ستم بر خود كرده است، یعنی به سبب ضلالت و گمراهی خود. مصاحب شخص به منزله ی خویش آن شخص است در احترام كردن. دوست شخص كسی است كه راستگو باشد در غیبت، چنانكه دوست است در حضور. و خواهش نفس شریك است با كوری در گمراه كردن. چه بسیار دور و بیگانه است كه نزدیك تر است در دوستی از نزدیك و خویش و چه بسیار نزدیك و خویش است كه دورتر است در دوستی از دور و بیگانه. و غریب در شهری كسی است كه نباشد از برای او در آن شهر دوستی. كسی كه تجاوز كرد از حق تنگ باشد راه رفتن او. و كسی كه اقتصار كند بر مرتبه ی خود و تجاوز نكند از آن باشد قدر او پاینده تر از برای او، یعنی تجاوز از مرتبه باعث پست شدن مرتبه است. و استوارترین وسیله هایی كه سزاوار است كه بگیری و داشته باشی آن را، وسیله ی میانه ی تو و میانه ی خدا است سبحانه. و كسی كه اعتنائی و باكی در شان تو نداشته باشد، پس آن كس دشمن تو است.

«قد یكون الیاس ادراكا اذا كان الطمع هلاكا. لیس كل عوره تظهر و لا كل فرصه تصاب. و ربما اخطا البصیر قصده و اصاب الاعمی رشده. اخر الشر فانك اذا شئت تعجلته. و قطیعه الجاهل تعدل صله العاقل. من امن الزمان خانه و من اعظمه اهانه. لیس كل من رمی اصاب. اذا تغیر السلطان تغیر الزمان. سل عن الرفیق قبل الطریق و عن الجار قبل الدار. ایاك ان تذكر من الكلام ما كان مضحكا و ان حكیت ذلك عن غیرك.»

یعنی گاهی باشد نومید بودن تو از كسی باعث دریافتن تو مر طلب و حاجت تو را، در وقتی كه باشد طمع كردن تو مر آن كس را باعث هلاكت آخرت تو و نیست هر عیب و زشتی كه ظاهر و آشكار شود، یعنی آشكار مكن عیوب كس را و نیست هر فرصتی كه رسیده می شود، یعنی به فرصتی كه رسیده غنیمت دان. چه گاه باشد كه به مثل این

[صفحه 1094]

فرصت نرسی. و بسا باشد كه خطا كند بینای دانا در مقصد و مطلب خود و برسد كور نادان به مطلوب خود، یعنی پس مغرور نباید بود در امور تدبیر و رای خود و احتیاط از دست نباید داد. و تاخیر بینداز ارتكاب به شر و قبیح را، زیرا كه در هر وقت كه خواهی كه بشتابی به سوی آن می توانی، یعنی همیشه قدرت بر شر از برای تو هست، زیرا كه زمان آن وسیع است و قدرت و توانائی بر خیر نادر است، زیرا كه در هر وقت آن تنگ است، پس باید تعجیل در خیر كرد، نه در شر. و ثواب بریدن احسان از حق ناشناس معادل و مساوی است با ثواب احسان به حق شناس. كسی كه ایمن است از حوادث زمانه، به تقریب مغرور بودن به اموال و اولاد و آفات، خیانت كند زمانه با او، یعنی نازل شود به او حوادث و تغیرات زمانه. و كسی كه بزرگ بشمرد مساعدت زمانه را، یعنی به سبب مساعدت زمان خود را بزرگ داند، خوار سازد زمانه او را، یعنی در زمانه خوار خواهد گشت. و نیست هر كسی كه تیر اندازد نشانه زند، یعنی نشانه زدن موقوف به ممارست و تجارب است. در وقتی كه متغیر گردید احوال و اوضاع پادشاه عصر، متغیر و متبدل شود اوضاع و مقتضیات دوران بر او. سوال كن از خوبی و بدی رفیق راه پیش از سوال كردن از خوبی و بدی راه و سوال كن از نیكی و بدی همسایه پیش از سوال كردن از نیكی و زشتی خانه. برحذر باش از اینكه مذكور ساختی سخنی كه مضحك باشد و اگر چه حكایت كنی آن سخن را از غیر تو.

«و ایاك و مشاوره النساء، فان رایهن الی افن و عزمهن الی وهن. و اكفف علیهن من ابصارهن بحجابك ایاهن، فان شده الحجاب ابقی علیهن و لیس خروجهن باشد من ادخالك من لایوثق به علیهن و ان استطعت ان لایعرفن غیرك فافعل و لا تملك المراه من امرها ماجاوز نفسها، فان المراه ریحانه و لیست بقهرمانه و لا تعد بكرامتها نفسها و لا تطمعها فی ان تشفع لغیرها. و ایاك و التغایر فی غیر موضع غیره، فان ذلك یدعوا الصحیحه الی السقم و البرئیه الی الریب. و اجعل لكل انسان من خدمك عملا تاخذه به، فانه احری ان لایتواكلوا من خدمتك و اكرم عشیرتك فانهم جناحك الذی به تطیر و اصلك الذی الیه تصیر و یدك التی بها تصول. استودع الله دینك و دنیاك و اساله خیر القضاء لك فی العاجله و الاجله و الدنیا و الاخره، ان شاء الله تعالی.»

یعنی و بر حذر باش از مشورت كردن با زنان، پس به تحقیق كه رای و تدبیر ایشان

[صفحه 1095]

منتهی است به ضعف و ناتوانی در عقل و اراده ی ایشان منجر است به سستی در اعتقاد، زیرا كه زنان در عقل و دین ناقص باشند و بازدار زنان را از دیدن ایشان مر نامحرم را به مستور داشتن تو مر ایشان را، پس به تحقیق كه شدت مستور بودن ایشان باقی دارنده تر است مر عفت و عصمت ایشان را و نیست بیرون رفتن ایشان از منزلهای خود سخت تر از داخل كردن تو بر ایشان كسی را كه اعتمادی به او نباشد، یعنی داخل مگردان بر ایشان نه از مرد و نه از زن كسانی را كه وثوق و اعتماد بر آنها نباشد در مفتون ساختن زنان و اگر قادر و توانا باشی بر عملی كه ایشان نشناسند به سبب آن غیر تو را پس بكن آن عمل را و مالك و مسلط نگردان زنان را در كار و شغل ایشان به آن قدری كه تجاوز كنند از مرتبه ی نفس خودشان. یعنی تجاوز كنند از مرتبه ی زن بودن به مرتبه ی مرد بودن، یعنی مشغول گردند به شغلهای متعلقه به مردان، پس به تحقیق كه زنان ریحان باشند و مصرف آنها بوئیدن است نه اینكه كارفرما و قائم مقام مردان باشند و شغل ایشان امر و نهی (نمی تواند باشد) و تجاوز مكن در گرامی داشتن ایشان از امور متعلقه به نفس ایشان، یعنی در امور غیر متعلقه به ایشان باید در نزد تو گرامی نباشند، تا رضاجویی ایشان نمایی در آن و به طمع مینداز ایشان را در اینكه شفاعت كنند از برای غیر خودشان. و برحذر باش از اینكه در غیرت و غضب بیندازی زنان را در جایی كه مكان غیرت ایشان باشد، یعنی تزویج كنی با ایشان كسی را كه باعث غیرت و غضب ایشان شود از جهت او، پس به تحقیق كه به غیرت انداختن ایشان به تقریب زن كردن، می خواند زن صحیحه ی عفیفه را به سوی معیوب و ناسازگار گردیدن و بری از عیب و فاحشه بودن را به سوی ریبه و عیب ناك و فاحشه گشتن. و بگردان از برای هر یك از خدمتكاران تو شغل و كار معینی را كه مواخذه كنی او را به آن كار، پس به تحقیق كه تعیین كردن سزاوارتر است از اینكه وانگذارند هر یك به دیگری خدمت تو را. و اكرام و احسان كن به عشیره و قبیله ی تو، پس به تحقیق كه ایشان قدرت بال تو باشند كه با ایشان توانا باشی به پرواز كردن در بزرگی و ایشان اصل تو باشند كه به ایشان برمی گردی در نجابت و قوت دست تو باشند كه با ایشان حمله می بری بر دشمن. به امانت می سپارم به خدای تعالی كه حفظ كند دین تو را و دنیای تو را و درخواست می كنم از او بهترین حكم او را از برای تو در حال و استقبال و در دنیا و آخرت، اگر بخواهد خدای تعالی.

[صفحه 1096]


صفحه 1072، 1073، 1074، 1075، 1076، 1077، 1078، 1079، 1080، 1081، 1082، 1083، 1084، 1085، 1086، 1087، 1088، 1089، 1090، 1091، 1092، 1093، 1094، 1095، 1096.